سلام دوباره

نیم ساعت پیش خاله ندا از هند زنگ زد و از حال من و مامانم پرسید.و پرسید که من پسرم یا دختر بالاخره.و وقتی شنید پسر هستم برخورد خوبی داشت که اصلا به من و مامانم بر نخورد.

دستش درد نکنه بابا.کلی زحمت کشید.من چه قدر خوش به حالم شد.اوی اوی.دارم لوس میشم.

مهمونننننننننن

یه خبر خوب.......

امروز خاله نسترن و عمو کامیار و داداش ارشیا دارن میان خونمون .

از وقتی جون گرفتم و میتونم نور و صداهای بیرون از رحم مامانم رو تشخیص بدم این اولین باریه که میبینمشون.خدا کنه خوش بگذره.

امروز خاله نسترن یه جراحی کوچیک کرد .عمو کامیار تلفنی به مامانم گفت که خاله حالش خوبه.خدارو شکر.

خدایا این خاله وعمو و داداش رو ازم نگیر.ما بعد از تو فقط اینها رو داریم.لطفا کاری کن که بهترینها برامون اتفاق بیا فته.

راستی من هنوز منتظرم که به مامان  و بابام تو پیدا کردن اسم کمک کنین.تو رو خدا کامنت بزارین و اسم پیشنهاد کنین.

تا بعد خدا نگهدار.