دیروز بودیم تهران پیش خاله نسترن.

خاله اولین لباس زندگیمو برام خرید.یه زیر پوش رکابی.یه شورت.یه بلوز .یه شلوار.یه ژاکت.

مامان و بابام ضعف کرده بودن.

کلی هم بازار سیسمونی یافت آباد و حسن آبادو دلاوران رو گشتن .یه مدل تخت و کمد خیلی خوشگل برام انتخاب کردن که بعد از اسباب کشی برام میخرنش.

آخه به خاطر به دنیا اومدن من بابام یه خونه بزرگتر و خوشگلتر گرفته .مامانم که یه عالمه از خونه هه خوشش اومده.دست بابا جونم درد نکنه که همش برای رفاه مامانم و من داره زحمت میکشه.ایشاالله با احترام گذاشتن بهش جبران میکنم.

من هنوز اسم ندارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.

سلام دوباره

نیم ساعت پیش خاله ندا از هند زنگ زد و از حال من و مامانم پرسید.و پرسید که من پسرم یا دختر بالاخره.و وقتی شنید پسر هستم برخورد خوبی داشت که اصلا به من و مامانم بر نخورد.

دستش درد نکنه بابا.کلی زحمت کشید.من چه قدر خوش به حالم شد.اوی اوی.دارم لوس میشم.